از شمارۀ

اینک انتخاب

حرف‌نگاریiconحرف‌نگاریicon

خودِ جسارت

نویسنده: الناز عباسیان

زمان مطالعه:4 دقیقه

خودِ جسارت

خودِ جسارت

همان‌طور که می‌دانیم، اعتبار حرف‌نگاری به تجربیات و گفته‎های متفاوت آدم‌هاست. آدم‌هایی که هرکدام، راه و شیوه‌ای یگانه‌ برای زیستن دارند و از زاویه‌ی‌ دید خودشان به موضوع نگاه می‌کنند. در این شماره اما انتخاب کرده‌ایم که حرف‌نگاری، بازتابی از واگویه‎های ذهنی نویسنده باشد، چیزی شبیه به یادداشتی شخصی درباره‌ی موضوع. و در پایان، به رسم دیگر شماره‎ها باید بگوییم آن‎چه در ادامه می‎آید، تجربه‌ای‌ست از تردید و جسارت در باب «انتخاب».

 

تمام مدتی که فروشنده داشت کارتن مناسب ماگِ دورنگ را پیدا می‌کرد، تنها احساسی که داشتم تردید بود. وقتی پاکت را به طرفم گرفت، کیف پولم را توی دستم فشردم، یک قدم عقب‌ رفتم و برای چندمین بار به ماگ دیگری توی ویترین زل زدم. منتظر صدایی بودم که بگوید «همین، همین را بردار و برو.» مسئله اینجاست که نیم‌ساعت پیش، هرطور که می‌شد، مقایسه‌شان کرده بودم، از اندازه و ضخامت گرفته تا رنگ و نوشته‌ی روی‌ آن‌ها و بعد از این همه بالا و پایین‌کردن و مشورت گرفتن از‌ همراهانم، باز لحظه‌ی آخر نمی‌دانستم کدام را می‌خواهم. این‎که تردید و عدم اطمینان همیشه همراهم است، حسابی کلافه‌ام می‎کند. از انتخاب‌های ساده‌ای مثل خریدن یک ماگ یا لباس تا تصمیم‌های حیاتی‌ و سرنوشت‌سازِ‌ زندگی؛ انگار هیچ‌وقت نمی‌دانم که چه می‌خواهم. به‌نظرم همین که آدم بداند دقیقا چه می‌خواهد و بتواند آن را ابراز کند، خودِ جسارت است. کسانی را  می‌شناسم که نه‌تنها جسارت انتخاب‌کردن دارند بلکه می‎توانند پای انتخاب‎های کوچک و بزرگ زندگی‎شان بایستند و از آن‎ها دفاع کنند. این‌ها برای من آدم‌های غبطه‌برانگیزی هستند. هرکدام‌شان هم جسارت‌شان را به شیوه‌ی خاص خودشان فریاد می‌زنند؛ یک نفر با سفارش‌های جدید و ناشناخته از منوی کافه و دیگری با پوشیدن لباس‌هایی با رنگ‌های جیغ و متضادِ هم. در سطوح عمیق‌تر هم همیشه کسانی که قدرت عوض‌کردن رشته یا کارشان را دارند، برایم در جایگاهی دست‌نیافتنی ایستاده‌اند. در واقع مشتاقانه چیزی را تحسین می‌کنم که در وجود خودم خالی‌ست. من مدت‌هاست که نتوانسته‌ام از انتخاب‌هایم دفاع کنم، تا جایی که بتوانم هم خودم را در موقعیت انتخاب‌کردن قرار نمی‌دهم، مثلا بیش‌تر وقت‎ها سفارشم لاته است، سال‌هاست که مدل موهایم را عوض نکرده‌ام و حتی پیاده‌روی‌ام مسیر همیشگی خودش را دارد.

 

روشن است که این عدم جسارت در انتخاب، فرصت لمس تجربه‌های جدید را یکی‌یکی از بین می‌برد. دوستی دارم که تخصصش در انتخاب‌ نوشیدنی‌های عجیب‌و‌غریب است؛ اگر او نبود احتمالا هیچ‌وقت نمی‌فهمیدم که جامائیکا نوشیدنی بدمزه‌ای‌ست که از ته‌نشین دانه‌های انار و آب ‌سیب تشکیل شده، اما طعم بی‌نظیر فدرال را هم تجربه نمی‌کردم. یا اگر سفر اخیرم را تنهایی رفته بودم، احتمالا هرگز نمی‌توانستم بفهمم که پیراشکی صدف می‌تواند تا چه اندازه طعم جالبی داشته باشد.

 

تجربه‌های جدید همیشه برایم شگفت‌انگیز هستند اما احساس ناامنی و اضطرابی که با خودشان می‌آورند را هم نمی‌توانم نادیده بگیرم. با این حال، گاهی دلم برای تصمیمات بی‌پروای گذشته‌ تنگ می‌شود؛ برای زمانی که لازم نبود پشت هر انتخابم دنیایی از حساب‌گری، ترس و ملاحظه ایستاده باشد. می‌توانستم در یک لحظه دوچرخه‌ای دوبرابر خودم را بردارم و در کوچه‌هایی که نمی‌شناسم زمین بخورم؛ یا یک نفس، یک جلد سه‌تفنگدار را بخوانم بدون آن‌که به فکر امتحان سخت فردا باشم.

 

سبک‌سری‌ها و حماقت‌های نوجوانی و کودکی، البته که باید برای خودشان بمانند و نمی‌توان آن‌ها را به بزرگسالی آورد؛ اما من فکر می‌کنم فرق آدم‌های جسوری که ازشان حرف زدم با خودم، در این است که آن‌ها یاد گرفته‌اند چگونه بر احساس ناامنی و اضطراب‌شان غلبه کنند تا لذت انتخاب‌های جدید به جان‌شان بنشیند. آن‌ها فهمیده‌اند که اشکالی ندارد اگر نوشیدنی بدمزه جدیدی را امتحان کنند و از آن خوش‌شان نیاید، مدلِ موهای‌شان هرچه که باشد، بالأخره بلند می‌شود و از بیراهه‌ها هم می‌توان دیر یا زود به مقصد رسید. آن‌ها به‌خوبی آموخته‌اند که جسارت انتخاب‌های متنوع، عرض زندگی را وسیع‌تر می‌کند و تحمل پشیمانی از انتخاب‌های اشتباه، راحت‌تر از حسرتِ از دست‌دادن تجریباتی‌ست که شاید هیچوقت نفهمیم تصمیم اشتباهی بوده یا درست. فرق آدم‌های جسوری که ازشان حرف زدم با من، همین است.

الناز عباسیان
الناز عباسیان

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.